فروردین ۲۴، ۱۳۹۰

نگاه نابرابر وغیرانسانی به زن در ادبیات و اشعار شاعران بزرگ از جمله«نظامی گنجه ای»، نویسنده «خسرو و شیرین» !

دوستی ازم پرسید چطوری میشود مردمی چنان با فرهنگ و با ادبیات پر سابقه اینقدر نسبت به زنان در ایران جفا میکنند و قوانینشان ضد زن هست گویی زن را اصلا انسان نمی پندارند ...!
یاد حرف شاملو افتادم که میگفت سراسر تاریخ جهل است و جهل و باید همه چیز را دور انداخت و از نو نگاه کرد...
آری ادبیات ایران هم پر است از تناقضات مثلا همین نظامی گنجوی که همه داستان های خسرو شیرین یا هفت پیکرش را در زمان دبیرستان در ادبیات خوانده ایم را اگه آثارش را دوباره بررسی کنیم بنظرم چیزی نبام عشق فقط حرف مفت بوده و اصولا عشق مال دو انسان بالغ و آگاه هست که به برابری اعتقاد داشته باشند نه آدمی که برای رفع نیازش شیفته کسی میشود...!
گفتم چند نمونه از اشعار همین مرد بزرگ تاریخ ادبیات ایران رو در اینجا بگذارم بلکه اینقدر به خود نبالیم و بقول شاملو و یا در واقع کانت شک کنیم و از نو شروع کنیم ... ولی اینبار با استفاده از دانش و عقل و مفتخر علم و دانش عقل باشیم نه سنت و ادبیات اشتباهمون! چرا که تولد و پیشرفت بشر و هر جامعه ای با نقد تاریخ و ادبیات و بدیهی ترین اعتقادات خود میسر میشود!
نظامی گنجه ای، شاعر بزرگ و نویسنده «خسرو و شیرین» و «هفت پیکر» که آنهمه صحنه های عشقبازی و هماغوشی مرد و زن که زیباترین وهوس انگیزترین توصیفها را کرده است، در عین حال معتقداست که :

مزن زن را ولي چون بر ستيزد
چنانش زن كه هرگز برنخيزد
***
سمن نازک و خار محکم بود
که مردانگی در زنان کم بود
***
زن از پهلوی چپ  گویند برخاست
نیاید هرگز از چپ راستی راست
***
زنان مانند ریحان سفالند
درون سو خبث و بیرون سو جمالند
نشاید یافتن در هیچ برزن
وفا در اسب و در شمشیر و در زن
***
در خانه گنجشک سر مار که ديد
اسپ و زن و شمشير وفادار که ديد
***
زن  گر  نه  یکی ، هزارباشد
در عهد    کم   استوار  باشد

چون  نام   وفا  و عهد  بستند
بر  نام   زنان   قلم   شکستند

زن  دوست  بود  ولی  زمانی
تا  جز  تو   نیافت   مهربانی

چون   در  بر  دیگری  نشیند
خواهد   که   دگر  ترا   نبیند

زن راست نبازد آن چه  بازد
جز رزق  نسازد آن چه سازد

بسیار   جفای   زن    کشیدند
 در   هیچ    زنی   وفا    نیدند

زن چیست ؟ نشانه گاه نیرنگ
به ظاهرصلح  و درنهان  جنگ

در  دشمنی  آفت  جهان است
چون دوست شود بلای جان است

چون غم خوری او نشاط گیرد
چون شاد  شوی  ز غم بمیرد
***
اینست نگاه اصلی به زن در تاریخ و ادبیات ایران:

زن آن بِه که در پرده پنهان بود
که آهنگِ بی پرده افغان بود!

چه خوش گفت جمشید با رایزن
که یا «پرده» یا «گور» بِه جای زن!


کل نماهای صفحه